«من و مشایخ و نجفی مثل سه برادر بودیم و اگر میخواستم کل لواسان را به نام من میکردند. اگر 800 میلیارد تومان هم میخواستم این برادران میدادند. اگر شما از این رفقا ندارید، به من ارتباطی ندارد. اگر آنها نیز کاری ازمن بخواهند من هم برای آنها انجام میدهم.»
این بخش از دفاعیات اکبر طبری – معتمدِ آقای صادق لاریجانی رییس پیشین قوۀ قضاییه - در دومین جلسۀ دادگاه بیش از سخنان دیگر او قابل توجه است و اگر با لحن خود او بشنوید جالبتر است و واقعیتهای بیشتری را پیش چشم ما قرار میدهد.
علی اکبر اتباعی طبری یا همان اکبر طبری یا «مدیر کل اجرایی و فنی و مهندسی حوزۀ ریاست قوۀ قضاییه» در دوران ریاست آقای صادق لاریجانی البته هنوز متهم است و قرار است بقیۀ دفاع را وکیل او انجام دهد و نمیدانیم فرجام کار او چه خواهد شد اما به بهانۀ همین لحن و همین توجیه 10 نکته را میتوان یادآور شد.
هر چند که آقای قهرمانی نمایندۀ دادستان، کوتاه و مختصر پاسخ داد: «او راست میگوید که این افراد دوست داشتند به من پول بدهند. ایشان محبوب دل متهمان اقتصادی بودند!»
1. اعتماد به نفس آقای طبری نشان می داد در این 20 سال چنان به حمایت یا تصور یا ادعای حمایت دو رییس قوۀ قضاییه پُشتگرم بوده که به خود اجازه میدهد با قاضی دادگاه این گونه سخن بگوید و رفقای میلیاردر خود را به رخ قاضی بابایی بکشد. قاضی اما چرا باید رفیقانی مانند مشایخ و نجفی داشته باشد؟!
2. از ضربالمثلهای پارسی است که «کاسه جایی رود که باز آید قدح». یا «باز آرد قدح». این رفقا که به او تا 800 میلیارد هم میدهند متقابلا چه انتظاری دارند؟ جز توصیه برای حل و فصل پرونده ها مثلا تغییر کاربری زمین کشاورزی به مسی چه چیزی متصور است؟ خرج که از کیسۀ مهمان بود، حاتم طایی شدن آسان بوَد!
3. اکبر طبری 20 سال در قوۀ قضاییه و مأمور به خدمت و واجد عنوان رسمی بوده. حالا اگر نه معاون اجرایی که مدیر کل اجرایی و فنی و مهندسی حوزۀ ریاست. این رفقا را از کجا پیدا کرده که حاضرند کل لواسان را هم به نام او سند بزنند؟
وزیر نفت هم در نهایت یک کارمند است و نمیتواند با پیمانکاران رفاقت داشته باشد. کارفرما بر پیمانکار نظارت دارد. اگر این رفقا را در این 20 سال پیدا کرده یعنی نانی به آنها رسانده در حد زمین های کلاک لواسان، چرب و در واقع پُر چرب!
اگر قبلا دوست بودهاند یعنی تا به جایی و جاهی رسیده رفقا را هم بینصیب نگذاشته است.
داستان اما نه آن است و نه این. با بودجۀ قوه قضاییه بساز و بفروشی و کسب اعتبار میکرده و چه بسا برخی نمیدانستهاند که اکبر سمت رسمی هم دارد و مثل بساز و بفروشها با هم بودهاند.
4. روشن است که اکبر آقا طبری که قرار بوده امور رفاهی کارکنان قوۀ قضاییه را سامان بدهد و مثلا بلیت استخر و سینما تهیه کند رو به ساخت و ساز مجتمع های بزرگ رفاهی و تفریحی آورده و در این رهگذار با آدمهای مختلف چه در عرصۀ ساخت و ساز و چه درون دستگاه قضایی آشنا شده است و سفارش این را به آن و سفارش آن را به این میکرده و مورد اعتماد رییس پیشین قوه هم بوده است.
اما آیا این امور اجرایی را نمیشد به وزارت دادگستری سپرد تا نمایندگان مجلس بتوانند حسب مورد از وزیر سؤال کنند. اصلا دربارۀ طبری می شد از رییس او سؤال کرد؟
یک اصل قانون اساسی به وزیر دادگستری اختصاص یافته تا وزیر هیچ قدرت اجرایی حتی در حد صرف بودجه برای ساخت و ساز هم نداشته باشد؟ آیا منظور از استقلال قوۀ قضاییه از مجریه این بود که رییس قوه در حوزۀ ریاست هم معاون اجرایی تأسیس کند؟ یا استقلال قاضی در رأی دادن مد نظر است؟
5. وقتی منطقهای مانند لواسان به شکل غیر متعارف رشد میکند اولین گروهی که منتفع میشوند ساکنان منطقه اند که از قدیم بوده اند البته اگر وسوسه نشده و زمینها را نفروخته باشند و اگر به جز خانه ای که مینشینند زمین داشته باشند ثروتمند میشوند.
اکبر طبری اما اهل لواسان نیست. زادۀ روستای «متی کلا»ی بابل است. گروه دوم صاحبان درآمدهای بالا مانند پزشکان و مهندسان درجه اول و تجار و ستارگان سینما و از این قبیلاند که به این مناطق می آیند. مثل شهرک غرب یا شمیران. ظاهرا آقای طبری با امکانات قوه برای خود چنین موقعیتی ایجاد کرده بود اما این با 20 سال کار کارمندی و نه این گونه در قوه سازگار نیست.
6. این که رفیق من بودند یعنی به موقعیت من ربطی نداشت. خوب حالا که او موقعیت گذشته را ندارد از دو برادر خود بخواهد کل لواسان را به نام او کنند! میتواند؟ میتوانند؟
جنس این رفاقت پس متفاوت است. یک طرف پول دارد یا میخواهد به پول برسد و طرف دیگر ارتباط و نفوذ. فساد یعنی همین! زد و بند یعنی همین! اما آن را که در دادگاه فریاد نمیزنند و رییس دادگاه را به خاطر نداشتن آن شماتت نمیکنند!
7. آدمی مثل مهندس سحابی که چند روز پیش سالگرد درگذشت او و دختر دُردانهاش بود بعد از دهها سال کار تخصصی و مهندسی و سالم در عین مبارزه و فعالیت ی، در لواسان صاحب خانه میشود، آدمی مثل عباس کیارستمی پس از اشتهار جهانی در سینما و دریافت انواع جوایز به لواسان می رود، آدمی مثل شهاب حسینی به خاطر دهها فیلم وسریال که بازی کرده و اعتبار جهانی و دستمزدهای آشکار در لواسان کاری راه میاندازد و آدم هایی از قبل در این منطقه مثل هر جای دیگر بوده اند یا خرید و فروش کرده و پولدار شده اند. نوش جان شان!
اما این آدم ها را مردم با نام و نشان می شناسند و هویت خود را پنهان نمی کنند. اکبر طبری را اما سرایدار ویلایش به نام حسینی می شناخته و نمی دانسته نام واقعی او چیست؟ شخصیت ی یا آدم مهمی که نبوده تا از ترور بترسد یا لازم باشد هویت خود را پنهان کند. چرا خود را حسینی معرفی میکرده؟ جز این که وقت سفارش معاون اجرایی قوه بوده، در دفتر، اکبر طبری و بیرون و در ویلا و پنت هاوس یک اسم دیگر داشته؟
با بودجهای که داشته و از جیب مردم رفقایی دست و پا کرده و به خاطر پشتگرمی یا احساس پشتگرمی از نظارت دور بوده و حالا بادی به غبغب میاندازد که ما مثل سه برادر بودیم! سه رفیق.
8. بد نیست یکی هم توضیح دهد از کجا مأمور خدمت شده و 20 سال پیش چه کاره بوده و فیش حقوقی او چقدر است. اگر کاسب بوده چرا حقوق میگرفته اگر کارمند بوده خانههای مجلل او چه نسبتی با دریافتیهای او داشته است؟ نشانی خانۀ او را نمی دانسته اند؟ یا در آنها ساکن نبوده است؟
9. هر رشوه ای دو سو دارد. رشوه گیرنده و رشوه دهنده. شاید راست بگوید که اگر میخواسته کل لواسان را به نام او میکردهاند. اما نه به خاطر رفاقت. اول او باید کل ایران را به آنها میبخشیده تا آنها متقابلاً کل لواسان را به عنوان پاداش به نام او کنند!
10. گیرم کل لواسان را هم به نام تو میکردند. ارزش این ذلت و حقارت را داشت؟!
در کشوری که هواداری از یک تیم فوتبال، حذف یک گوینده خبر، واردات گوشت یخزده، تشویق/تهدید به ازدواج، نحوه همسرداری و زاد و ولد به «ت» ربط داده میشود، قضاوت کردن در مورد هر موفقیت و شکستی حتی در حوزه محیطزیست که قاعدتاً باید به دور از زندهباد و مُردهبادها باشد، هم اسیر حب و بغضهای ی است. درگیر مناقشهی پایان ناپذیر چپ و راست. اصلاح طلب و اصولگرا. و نژاد و ایران و خارج! نگاههای مطلق سیاه و سفید محض.
دریاچه ارومیه در ده سال گذشته به یک غول سفید و هراسناک تبدیل شد که چند کشتی در آن به نمک نشستند. متخصصان از «سونامی نمک» گفتند که میتواند زندگی میلیونها ایرانی را مختل کند. موضوع از یک نوستالژی به یک تهدید ملی تبدیل شد. آنها که قبل از علنی شدن خشکی دریاچه به ارومیه سفر کرده بودند در آلبومهای قدیمی عکسی سوار بر قایق از این دریاچه داشتند. دریاچهای که به سرعت رو به زوال میرفت و این روند را نمیشد زیر هیچ فرشی پنهان کرد.
سال 1392 در فیلم کوتاه تبلیغاتیاش چند دقيقه را به وم احیای این درياچه اختصاص داد. این شاید نخستینبار بود که در فیلم تبلیغاتی نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری یکی از کاندیداها به یک معضل محیطزیستی اشاره میکرد.
28 مرداد 1392 در اولین نشست هیات دولت به ریاست ، مصوب شد کارگروه نجات دریاچه ارومیه با مسئولیت وزیر نیرو و عضویت وزرای جهاد کشاورزی، رییس سازمان حفاظت محیط زیست و نماینده معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی ایجاد شود.
او دولت خود را «دولت محیطزیستی» لقب داد. عنوانی که بعدها بارها از سوی فعالان محیطزیست و حامیانش در روند کارزار انتخابات مورد نقد قرار گرفت. احیای دریاچهای که به شدت رو به مرگ میرفت امری محال به نظر میرسید.
حتی پرویز کردوانی پیشنهاد داد دریاچه خشک و یک پارک حیوانی-گیاهی در آن احداث شود. او گفت:«یک لایه ۱۰ سانتیمتری ماسه و شن، ۹۰ درصد ماسه و ۱۰ درصد شن تا باد نبرد. تخم گیاهان را هم قاطی کنید با این ماسه و شن. منطقه ۳۰۰ میلیمتر بارندگی دارد، در مدت ۵ سال تبدیل میشود به پارک گیاهی عالی. بعد از آن آهو و بز و کل رها کنند. پس میشود بزرگترین پارک حیوانی و گیاهی».
چهار سال بعد در ورزشگاه شهید آهندوست ارومیه با استقبال 8 هزار نفری مردم این شهر با شعار «دریاچه ارومیه احیا باید گردد» روبهرو شد و گفت: «دولت آینده، دولت شعور است نه شعار. دریاچه ارومیه را احیا خواهیم کرد و نخواهیم گذاشت خشک شود. شما گفته بودید که دریاچه را با اشک چشمتان پر میکنید. من به فدای چشمان همه آذربایجان هستم. بدانید که من به شما قول میدهم اگر بار مسئولیت اجرایی بر دوش من قرار گرفت در اولین روز دولت، دریاچه ارومیه در دستور کار خواهد بود».
بار مسئولیت بر دوش او گذاشته شد. ستاد احیای دریاچه ارومیه که تلاش میکرد خود را از هیجانات ی دور نگهدارد و اصرار داشت که عملکردش «علمی و فنی است نه ی و شعاری» برنامههایش را پی گرفت و البته کماکان احیای دریاچه با یک تردید عمومی همراه بود. منتقدان این شعار او را یک «وعده افسانهای» عنوان کردند.
بارندگیهای سیلآسای بهار 98 گرچه خسارتبار بود و به صورت مشخص در لرستان، گلستان و خوزستان ضربه مهلک دیگری را بر بدنه دولت وارد کرد اما آب را به رگهای خشکیده دریاچهها و تالابها برگرداند. حالا در خرداد 1399 و در حالیکه اندک اندک برخی از یاران آماده پیاده شدن از قطار از او هستند و به نظر میرسد روزهای دشوارتری هم از راه برسند، رییسجمهور در جلسه هیات وزیران با اعتماد به نفس از موفقیتآمیز بودن روند احیای دریاچه ارومیه سخن گفت و افزود:«90 درصد گرد و غبار دریاچه ارومیه در دولتهای یازدهم و دوازدهم مهار شد و این عظیمترین کار محیطزیستی در تاریخ کشور است».
پیش از این هم سفیر بریتانیا در ایران نوشته بود:«ایران نیز یک خبر خوب برای جهان دارد: احیای دریاچه ارومیه دلیلی برای جشن گرفتن است و همه ما امیدواریم که روند احیای این دریاچه ادامه داشته باشد».
مشابه همین سخنان را توئیتر رسمی سفارت سوئیس ذکر کرد:«خرسندم که بهبود شرایط موثر دریاچه ارومیه را شاهد هستیم: اندازه آن از پانصد کیلومتر مربع به بیش از سه هزار کیلومتر مربع افزایش داشته. بارشهای مطلوب، ورودی بیشتر سدها، مدیریت کارآمد منابع آب: عوامل مثبت پرشمار+پتانسیلهای افزونتر».
عکسها و ویدئوها هم نشان میدهد که دریاچه از زوال فاصله گرفته و مردم شادمانه در کنار آن به تفریح مشغول هستند و این سخن فقط یک تقلا برای نشان دادن تحقق وعده های انتخاباتی نیست. اما این موضوع هم منتقدان خودش را هم دارد. یک فعال اصولگرا در واکنش به سخنان در توئیتر نوشته است:«احیای دریاچه ارومیه یکی از وعدههای الهی بود که پس از چند سال خشکسالی، و بر اثر بارشهای دو سال اخیر رخ داد و نه وعده رئیسجمهور! مجلس انقلابی باید به چگونگی هزینهکرد این 100 هزار میلیارد ریال پول بیتالمال توسط دولت و نتایج این هزینهکرد ورود کند».
در جامعه تزدهای که هیجان جای خرد را گرفته است و رومهنگاری سیاه هم به آن دامن میزند، داوری در مورد یک اقدام محیطزیستی مثل احیای دریاچه ارومیه هم از حاشیههای ی به دور نمیماند. دفاع از این اقدام چنان پرهزینه است که فرد متهم میشود قصد پنهان کردن ضعفهای دولت در زمینههای اقتصادی و اجتماعی را دارد و برای این کار هم سبیلاش را چرب کردهاند، اما حمله به دولت و هر دستاوردی در کشور این روزها «لایک» دارد و چه کسی است که مقابله وسوسه قهرمانشدن مجازی مقاومت کند؟
حتی هم نمیتواند منکر نقش موثر بارندگیهای دو سال اخیر در نفس کشیدن مجدد دریاچه ارومیه باشد اما آیا اقداماتی نظیر احداث 36 کیلومتر تونل برای انتقال آب به دریاچه، مقابله جدی با حفر چاه های غیر مجاز، همراهی برخی از جوامع محلی و پیرامونی دریاچه و اطلاعرسانی و فعالیت های تبلیغی و هشداردهنده فعالان محیط یست، لایروبی بیش از 200 کیلومتر رودخانههای منتهی به دریاچه، اتصال 25کیلومتر از رودخانههای سیمینه و زرینه و مهاباد به پیکره اصلی دریاچه ارومیه، مهار سیلابها و هدایت آنها به سمت دریاچه، تغییر سبک کشاورزی به سمت آبیاریهای نوین، تغییر نوع کشاورزی از چغندر و ذرت به کا، گیاهان دارویی، زعفران، گلمحمدی و . که مصرف آب کمتری دارند و . موثر نبودهاند؟ اگر دولتی که زیر فشار خردکننده منتقدان داخلی و بینالمللی است و در زمینه اقتصادی کارد به استخوانش رسیده، این پروژه را رها میکرد امروز میشد روی دریاچه ارومیه قایقی راند؟
منتقدان حق دارند که پاسخهای روشن بخواهند و البته زمان برای اثبات این نکته که هزینهها هیچ فایدهای نداشته و با اولین خشکسالی دریاچه به سالهای نمکین قبل برمیگردد یا نه، اما حتی اگر با ، عیسی کلانتری، وزیر نیرو، اعضای ستاد احیای دریاچه ارومیه و . مخالف هستیم، بد نیست سری به دریاچه ارومیه بزنیم و آن را با عکسهایی که قبلاً دیدهایم مقایسه کنیم. اگر حالش بهتر است شجاعت به خرج بدهیم و همانطور که در روزهای خشک شدنش در فضای مجازی سوگنامه مینوشتیم که فریادرسی نیست، همه چیز رو به نابودی است و هیچ امیدی به دریاچه ارومیه وجود ندارد و به حال خودش رها شده است، حالا حتی بیاشاره به و دولتش هشتگ بزنیم:#حال_خوب_دریاچه_ارومیه!
دریاچه ارومیه صدها سال است که بیتوجه به دولتهایی که میآیند و میروند، نفس میکشد، حیاتش حیات ایران است، لواسان نیست که بشود به نام کسی سند زد، سرمایه یک ملت است نه هیچ دولتی. حتی اگر با هم اختلافنظر داریم، پایمان را از روی گلوی مسائل محیطزیستی برداریم و آنها را به گوشت قربانی پوززنیها و مچخواباندنهای ی نکنیم.